فقط عشق به او.... اگر یادتان بود و باران گرفت، دعایی به حال بیابان کنید..... دو شنبه 8 خرداد 1391برچسب:, :: 21:9 :: نويسنده : اشناست
مردي زير باران از دهكده كوچكي مي گذ شت. خانه اي ديد كه داشت مي سوخت ومردي را ديد كه وسط شعله ها در اتاق نشيمن نشسته بود. مسافر فرياد زد هي،خانه ات آتش گرفته است.مرد جواب داد: مي دانم.مسافر گفت پس چرا بيرون نمي آيي؟... نظرات شما عزیزان:
آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پیوندهای روزانه پيوندها
نويسندگان |
|||
![]() |